به پدربزرگم میگفتیم آقاجون. پدرِ مادرم را میگویم. پسری از خانوادهای فقیر و روستایی که در 10 سالگی به شهر قم آمده بود تا رویایش را بسازد. خاطره زیر را سال 95 برای من تعریف کردند. مخاطب این خاطره همه ما هستیم. همه کسانی که ممکن است در پیچ و تاب روزگار، مسیر خود را گم کنند.
چند هفته بود که فرصت نمیشد به آقاجون سربزنم. بعد از بر گشت از آمریکا هم خودم هم آقاجون عادت کرده بودیم که هر هفته پنج شنبه آنجا باشم. ساعت 11 صبح بود که رسیدیم. آقاجون که نماز شبش ترک نمیشد و صبح تا 10-11 میخوابید تازه از خواب بیدار شده بود.
در اتاقش روی تخت نشسته بود و به حیاط خیره شده بود. تختش، تختی چوبی و قدیمی و بزرگ بود. در یک متری تخت، دیواری بود سرتاسر شیشه که حیاط را از اتاق مخصوص آقاجون جدا میکرد. حیاط یا شاید بهتر باشد بگویم باغی حدودا 600 مترمربعی که دور تا دور آن را اکالیپتوسهای بزرگ و پیر تزئین کرده و پر از درختهای انار و زیتون و انواع گلهاست و همیشه در هر فصلی سبز و شاداب است.
ستونهای بزرگ و 7-8 متری خانه، شکوه و جلالی به آن میداد که این خانه قدیمی بیش از 40 ساله را استوار و مستحکم میکرد. خانه آقاجون خیلی شبیه خودش بود. خانه، قدیمی شده بود اما بوی اصالت میداد و استحکام عجیبی داشت در عین اینکه خسته و فرسوده بود. طراحی زیبای اندرونی-بیرونی و گچبریها و آینه کاریهایش بیش از هر چیز به خانههای تاریخی شبیه بود مثل خود آقاجون که زندگیاش شبیه فیلمهای سینمایی بود.
خلاصه آقاجون لبه تخت نشست و من را هم کنار خودش نشاند و دستم را گرفت و به روش مالوفش گفت آسممصادق (مخفف آقا سیدمحمدصادق) سال 1325 بود که اولین دوچرخهام را خریدم. آنهم از ذغال فروشی. سرمایه کمی داشتم ولی چون فهمیده بودم چطور و کجا باید ذغال بفروشم، توانستم با پول ذغال فروشی و کلی قرض و قوله یک دوچرخه بخرم. آن زمان دوچرخه از مرسدس بنز مهمتر بود. شاید 20 دوچرخه در قم نبود. همین به من اعتباری داد که زندگیام رو عوض کرد. اینجا دستم را دوباره گرفت و گفت اینها نکات انحرافی بود تو حواست به همون دوچرخه باشد. شبی که دوچرخه رو با خودم آوردم خونه در پوست خودم نمیگنجیدم. به همه نشونش دادم و اجازه ندادم کسی حتی بهش دست بزنه.
از دلهره اینکه ممکنه وقت خوابیدن کسی دوچرخه رو سوارش بشه، برداره یا بدزده برای خواب دوچرخهام رو آوردم توی اتاق خوابم و کنار خودم تکیهاش دادم به دیوار. اول که از ذوق و شوق دوچرخه خوابم نمیبرد ولی بعد از چند ساعت خوابیدم.
آن شب از ترس اینکه نکنه کسی به دوچرخهام دست بزنه، سه بار از خواب پریدم. اما هر بار که چشمم به اون دوچرخه افتاد، چنان لذتی بردم و چنان حظی کردم و دلم طوری غش رفت که در تمام 70 سالی که بعد از اون شب از خدا عمر گرفتهام هرچه کردم؛ کارخانه ساختم؛ خانه ساختم؛ ماشینهای جور و واجور خریدم؛ زمین و املاک خیلی زیادی خریدم؛ کل دنیا رو گشتم و تبدیل به یکی از ثروتمندترین آدمهای قم شدم، همه و همه به خاطر این بود که یک بار دیگه اون لذتی که اون شب بردم رو دوباره تجربه کنم. اما دیگه نشد! هیچ کاری لذت اون شب رو به من نداد. هیچ چیزی برای من اون دوچرخه نشد. برای همین هم دوچرخه رو نگه داشتم و زدمش به دیوار انباری کوچیکه.
سرفهای کرد و با تکان دادن سرش ادامه داد حالا این خونه و این منظره زیبای حیاط، این ماشینها و این مال و اموال و زمین و موجودی حساب بانکی نه تنها هیچ لذتی به من نمیده که حالم رو بهم میزنه. حواست باشه که اینها همه از راه حلاله، اگر خدای نکرده از راه حرام بود که دیگه نمیدونم واقعا الان چه حالی داشتم.
فراموش نکنی که کار کردن تو رو از زندگی کردن نیندازه. فراموش نکنی که بزرگتر کردن خونه و بالا بردن مدل ماشین حال آدم رو خوب نمی کنه. یادت نره که پول لذت نمیآره. لذت یک دوچرخه از همه لذتهای زندگی من بیشتر بود. راهت رو گم نکن. خودت رو کشف کن. پس جای دیگهای دنبال حال خوب و شادی و لذت نگرد. همه اینها رو در خودت جستجو کن.
آقاجون، 15 اسفند 98 در سن 87 سالگی در خانه خودش در قم فوت کرد. در حالیکه در دو سال آخر عمر شریفش آلزایمر گرفته بود و بیماریهای مختلف امانش را بریده بود. او برای تمام فرزندانش و برای برخی نوههایش خانه خرید و به آنها هدیه داد. او تمام اموالش از جمله آن خانه را وقف کرده و هیچ ارثی به جای نگذاشت. نمونه یک کارآفرین واقعی، یک خیر واقعی و یک مرد خودشکوفای واقعی بود که هیچ حسرتی در زندگیش نداشت و هیچ چیز نبود که خواسته باشد و به آن نرسیده باشد.
فرض کنید در یک لاتاری مبلغ هنگفتی را برنده شدهاید و یا سرمایهای کلان را به ارث بردهاید که اگر تا آخر عمر خود، حتی یک ساعت دیگر هم کار نکنید، مشکلی در زندگی خود نخواهید داشت. شما با آن سرمایه، چه خواهید کرد؟ چه چیزهایی میخرید؟ چه احساساتی را تجربه خواهید کرد؟ آرامش، لذت، شادی، امنیت و ...؟
فکر میکنم پاسخ بسیاری به این سوالات این خواهد بود که اگر روزی پولدار شوم و بتوانم هر چیزی که دوست دارم را بخرم و به هر جایی که دوست دارم سفر کنم، قطعا آدم خوشبختی خواهم بود!
اما برایتان جالب خواهد بود که افرادی با هدف مشاوره مالی به من مراجعه میکنند که آنقدر ثروت دارند که حتی اگر روزی یک میلیارد از سرمایه آنها در آتش بسوزد هم ضرری نمیبینند! شاید شما بگویید: آن فرد دیگر چه چیزی در زندگی خود میخواهد! اصلا چنین آدم ثروتمندی که دیگر نیازی ندارد، چرا برای مباحث مالی و اقتصادی به مشاوره میآید؟
باید به شما بگویم که آن فرد نه تنها به مشاوره میآید، بلکه با استرس و نگرانی از من میپرسد: من با سرمایه هنگفت خود چکار کنم؟ باید چه کاری انجام دهم تا ارزش سرمایه من کم نشود؟ چکار کنم تا از اینی که هستم پولدارتر شوم؟ و بعد حتی سوالات اساسیتر: من نمیدانم باید با زندگی خودم چکار کنم؟ چگونه باید از زندگی و سرمایه خودم لذت ببرم؟ و اصلا نمیدانم کجا هستم و قرار هست به کدام نقطه برسم؟
برای همین مهم است که بدانید مقصد و هدف شما کجاست. اگر بدانید چه هدفی دارید و قرار است در زندگی به چه نقطهای برسید، هر زمانی که به مقصد موردن نظرتان رسیدید، احساس رضایت خواهید کرد. اما اگر ندانید هدفتان در زندگی چیست، هر چقدر هم به جلو حرکت کنید، احساس رضایت به دست نخواهید آورد.
زندگی اقتصادی نیز دقیقا به همین شکل است، شما مدام پول درمیآرید ولی در آخر و بعد از به دست آوردن میلیاردها، روزی در مقابل آینه میایستید و از خود میپرسید: خب، من چقدر دیگه باید پول دربیاورم؟ باید تا کجا بروم؟ قرار هست چه اتفاقی در زندگی من بیفتد؟
بنابراین در این مباحث ما میخواهیم دو تا موضوع را آموزش بدهیم؛ اول اینکه بدانید باید در زندگی اقتصادی و مالی خود، چه کارهایی را انجام دهید و از آن مهمتر چه کارهایی را انجام ندهید. همچنین بدون استرس پول دربیاورید و زندگی مالی خود را کنترل کنید و در یک کلام، اسیر پول نباشید.
دومین درس نیز این است که به جای اینکه فقط با کار کردن پول دربیاورید، بازدهی قابل قبولی از سرمایه خود به دست آورید. در چنین موقعیتی است که شما دیگر اسیر پول نخواهید بود و فقط برای امرار معاش مجبور نخواهید بود که به کاری تن دهید که به آن علاقهای ندارید.
بنابراین در وهله اول، هر فردی باید مقصد و هدف خود را مشخص کند. ما باید درک کنیم که برای چی پول میخواهیم؟ چقدر پول میخواهیم؟ من این سوال را از انسانهای مختلفی پرسیدم و معمولا افراد پاسخ میدهند که میخواهم ثروت بیشتری داشته باشم. بعد من میپرسم که با ثروت بیشتر میخواهی چکار کنی؟ و معمولا میگویند: میخواهیم پول بیشتری داشته باشیم تا بتوانیم بیشتر خرج کنیم.
اما با خرج کردن بدون منطق و آموزش، شما سرنوشت خوبی نخواهید داشت. حتی افرادی با درآمدهای میلیون دلاری نیز ثروتشان را از دست دادهاند زیرا اصول بنیادین را به کار نگرفتهاند. برای نمونه؛ میتوان شخصی را همچون فرانسیس فورد کاپولا، کارگردان فیلم پدرخوانده؛ مشتزنی را همچون مایک تایسون و بازیگری را همچون کیم بسینگر نام برد. بنابراین باید این نکته مهم را بدانید که خرج کردن نباید هدف و مقصد شما باشد.
عوامل متعددی از جمله ویژگیهای شخصیتی، مسائل خانوادگی، عوامل تربیتی، تحصیلات و ...، اهداف انسانها از ثروتمند شدن را مشخص میکند اما مهم است بدانید که با وجود اینکه مقصدهای متفاوتی برای پولدار شدن وجود دارد، اما تحت هر شرایطی این اهداف باید دارای اولویتبندی و درجهبندی باشند.
بنابراین یک کاغذ و قلم جلوی خود بگذارید و مرحله به مرحله با من جلو بیاید تا درک کنید در حال حاضر در زندگی مالی و اقتصادی خود در کدام نقطه قرار دارید، مقصد بعدی شما کجاست و در نهایت به کجا میخواهید بروید.
افرادی هستند که به تازگی میخواهند زندگی مالی خود را شروع کنند و یا آغاز کردند اما درآمد بسیار کمی دارند. این افراد در مرحله تعادل مالی قرار دارند. افرادی در این مرحله قرار دارند که مجموع دارایی نقد شونده و درآمدشان، صرفا هزینههای زندگی را پوشش دهد. توجه کنید که این مرحله، مقصد اولیه و کوتاه مدت است.
هر انسانی تعدادی خرجهای اولیه و عمده از جمله هزینه خوراک، حمل و نقل، پوشاک، اقساط و وام، قبوض و مسکن دارد. بر این اساس ما در نظر میگیریم که برای متوسط شهروندان تهران، هزینه خوراک و پوشاک حدود ۲.۵ میلیون تومان، حمل و نقل ۵۰۰ هزار تومان، اقساط ۱ میلیون تومان و اجاره خانه ۴ میلیون تومان است. بنابراین در این کتاب متوسط هزینهها برای متوسط شهروندان پایتخت را حدود ۸ میلیون تومان در نظر میگیریم. اما در نظر داشته باشید که شما باید با دقت و حوصله حدود هزینههای اولیه خود در ماه را بنویسید.
۸=۲.۵+۵۰۰+۱+۴
سپس هر عددی که به دست آوردید را ضرب در ۱۲ کنید تا هزینههای یک سال شما به دست آید. اگر طبق فرضمان، ۸ میلیون را در نظر بگیریم؛ فردی که بصورت ماهیانه ۸ میلیون هزینه دارد، در سال، ۹۶ میلیون تومان هزینه نیازهای اولیه و عمده او میشود.
۹۶=۸×۱۲
این هدف اول شماست؛ یعنی در اولین قدم شما باید متوجه شوید که در ماه و سپس در سال به چه میزان هزینه دارید و سپس برنامهریزی کنید تا هزینههای عمده شما با حاصل جمع دارایی نقد شونده و درآمدتان برابر باشد، در چنین شرایطی شما به تعادل خواهید رسید که اولیهترین و پایینترین مقصد در زندگی مالی و اقتصادی است.
شفاف بودن با خود خیلی مهم است. به همین دلیل همین محاسبه ساده ولی درعین حال شگفت انگیز به شما کمک خواهد کرد که بفهمید برای مثال اگر شما هنوز با خانواده خود زندگی میکنید و وارد بازار کار نشدید و یا اگر کار میکنید ولی حتی نمیتوانید هزینههای اولیه خود را پرداخت کنید، نباید به دنبال رسیدن به اهداف بعدی باشید، بلکه باید در ابتدا به مرحله تعادل مالی برسید و خود را در آن تثبیت کنید و سپس برای حرکت به سوی مقصد بعدی خود را آماده کنید.
همچنین مهم است که بدانید که در هر مرحله از زندگی مالی و اقتصادی خود باید بر روی چه چیزی بیشتر تمرکز کنید؛ در تعادل مالی تمرکز بیشتر بر روی پس انداز، کاهش هزینهها و افزایش مهارتهای شغلی است.
دوباره از مثال قبل استفاده میکنیم؛ شما فردی هستید که در ماه ۸ میلیون تومان و در سال ۹۶ میلیون تومان هزینه دارید. حال ۹۶ میلیون تومان را ضرب در ۱۰ کنید که جواب ۹۶۰ میلیون تومان میشود.
۹۶۰=۱۰×۹۶
اما چرا خرج سالانه را ضرب در ۱۰ میکنیم؟ به این دلیل که برای خود یک اطمینان ذهنی ایجاد کنیم که هر اتفاقی هم بیفتد برای ده سال آینده، از پس هزینههای خود برمیآیم. بنابراین در ابتدا هزینههای عمده و اولیه خود را حساب کنید و آن را ضرب در ۱۲ کنید تا هزینههای سالانه خود را به دست آورید و سپس آن را ضرب در ۱۰ کنید، تا ببنید تا ۱۰ سال آینده چه وضعیتی خواهید داشت.
حواستان باشد شما در این مرحله که کوتاه مدت هم هست میتوانید مستقل زندگی کنید، اما هنوز وابسته به درآمد خود هستید. یعنی اگر بیکار شوید و یا به هر دلیلی برای درآمدتان مشکلی ایجاد شود و یا تصمیم بگیرید در زندگی خود تغییری عمده ایجاد کنید، برای مثال ازدواج کنید و تشکیل خانواده دهید، یعنی عواملی که هزینههای شما را به شدت افزایش خواهند داد، این استقلال به خطر خواهد افتاد.
به همین دلیل است که میگویم شما در این مرحله مستقل هستید اما آرامش ندارید، زیرا میدانید اگر یک روز سر کار نروید و یا صرفا رییستان از قیافه شما خوشش نیاید و شما را اخراج کند و شما هم نتوانید کاری با درآمد قبل پیدا کنید و یا اصلا خدای نکرده مریض شوید و مجبور باشید مدتی طولانی خانه نشین باشید، شما به مرحله قبل سقوط خواهید کرد.
همچنین در مرحله استقلال مالی تمرکز افراد باید بر روی یادگیری مهارتهایی باشد که در آینده برای آنها مفید خواهد بود. نکته کلیدی و اساسی در این دو مرحله (تعادل مالی و استقلال مالی) آن است که به هیچ عنوان نباید ریسک کرد و پول از دست داد. زیرا افراد در این مراحل، پشتوانه مالی و روانی لازم برای ریسک کردن را ندارند. دوباره به دو اصل وارن بافت بازمیگردیم: اصل اول آن بود که اصلا پول از دست ندهید و اصل دوم نیز آن بود که به اصل اول توجه ویژه کنید.
افرادی که در دو مرحله قبل قرار دارند، یک خلاء بزرگ در زندگی خود دارند و آن هم نبود تفریح است. افرادی که در مرحله تعادل مالی و یا استقلال مالی قرار دارند، نمیتوانند و یا به سختی میتوانند بخشی از درآمد خود را به تفریحات اختصاص دهند.
اما در مرحله سرزندگی مالی، شما علاوه بر اینکه برای ده سال آینده میتوانید هزینههای عمده و اولیه خود را پرداخت کنید، میتوانید هزینههای تفریح خود را نیز تامین کنید.
تفریح برای افراد مختلف، متفاوت است اما بطور کلی تفریح مورد نظر ما تفریحات معقول مانند مسافرت، رفتن به رستوران و ... است. بنابراین بر روی همان کاغذ خود، تفریحات مورد علاقه خود را بنویسید و هزینه آنها را بطور حدودی محاسبه کنید. سپس، هزینه تفریحات را که ما ۲۰۰ میلیون تومان در نظر میگیریم ضرب در ۱۰ کنید و به علاوه هزینه سالانه خود (۹۶۰ میلیون تومان) کنید.
۲۹۶۰=۹۶۰+(۱۰×۲۰۰)
بنابراین اگر فردی با هزینه ماهانه ۸ میلیون تومان و هزینه سالانه ۹۶۰ میلیون تومان، به این میزان پول داشته باشد، میتواند تا ده سال آینده، علاوه بر استقلال مالی برای تفریحات خود نیز هزینه کند.
اما به یک نکته مهم دقت کنید و آن هم این است که شما در این مرحله که مانند تعادل مالی و استقلال مالی کوتاه مدت است، بازهم وابسته به کار و درآمد ناشی از آن هستید. بنابراین اگر شغل خود را از دست بدهید، حادثه غیر مترقبهای پیش آید، بیمار شوید و ... زندگی شما از این رو به آن رو خواهد شد.
شاید فیلم «بی پولی» به کارگردانی حمید نعمتالله را دیده باشید. در آن فیلم ایرج با بازی بهرام رادان، دقیقا نقش فردی را بازی میکند که در زندگی مالی و اقتصادی خود، در مرحله سرزندگی مالی قرار دارد. او استقلال دارد و و میتواند هزینه تفریحات خود را بپردازد، اما پس از ازدواج و به دنبال آن بیکاری، وارد مرحلهای از بیپولی میشود که هر اقدام آنها برای حل مشکلات، اوضاعشان را پیچیدهتر میکند. بنابراین این فرد به کار و درآمد آن وابسته بوده و با پیش آمدن اتفاقاتی، دیگر نمیتواند از پس هزینههای زندگی خود برآید.
در مرحله سرزندگی مالی، تمرکز بیشتر بر روی سرمایهگذاری است. باید بتوانید علاوه بر اینکه پول از دست ندهید، سرمایهگذاری خوب و عاقلانهای نیز انجام دهید.
پس از گذر از تعادل مالی، استقلال مالی و سرزندگی مالی، شما به مرحله امنیت و آرامش مالی خواهید رسید. در این مرحله، شما علاوه بر اینکه میتوانید تا ۱۰ سال آینده هزینه نیازهای اولیه، تشکیل خانواده، سفر و تفریح و ... را تامین کنید، پول و سرمایه برای اتفاقات و پیشامدهای غیرمترقبه هم دارید.
برای مثال فرض کنید، خدای نکرده یک بیماری پرهزینه مانند سرطان برای شما یا یکی از اعضای خانوادهتان پیش میآید و یا خودتان و یا فرزندتان تصمیم بگیرید برای یک دوره آموزشی به خارج از کشور بروید. شما اگر در مرحله امنیت و آرامش مالی قرار داشته باشید، میتوانید هزینه چنین اتفاقات و تصمیماتی را تامین کنید.
برای اینکه تشخیص دهید آیا در این مرحله میان مدت قرار دارید یا خیر، هر عددی که تا به اینجا به دست آوردید را ضرب در ۲ کنید. ضرب در ۲، مجموعهای از هزینههایی هستند که ممکن است پیشامدهای غیرمترقبه به افراد تحمیل کنند.
۵.۹۲=۲×۲.۹۶۰
البته فراموش نکنید شما در مرحله امنیت و آرامش مالی هنوز وابسته به درآمد خود هستید، با این تفاوت که در این مرحله برای غیرمترقبهها هم پول دارید. حال اگر اتفاقی غیر قابل پیشبینی برای شما نیفتد و شما آن پول را خرج نکنید، آن پول برای شما ذخیره خواهد شد، اما اگر اتفاقی ناگهانی در زندگی شما بیفتد و مجبور باشید آن پول را خرج کنید، ممکن است دوران سالمندی و بازنشستگی خوبی را سپری نکنید. همچنین در این مرحله دیگر امکان ریسک بیشتر برای افراد فراهم میشود.
امنیت و آرامش مالی در دوران بازنشستگی بسیار مهم است. شما در جوانی میتوانید پول نداشته باشید زیرا گوهر جوانی را دارید، اما در دوران پیری شما دیگر نمیتوانید پول و سرمایه نداشته باشید.
در این مرحله شما تعادل مالی، استقلال مالی، سرزندگی مالی و امنیت و آرامش مالی را دارید اما با یک ویژگی مهم؛ شما بدون اینکه نیاز به کار کردن داشته باشید، تمام اینها را برای تمام عمر و نه فقط برای ۱۰ سال، خواهید داشت!
حتما میپرسید چه زمانی به این مرحله لذت بخش خواهیم رسید؟ زمانیکه بازدهی سرمایه گذاری شما، بصورت سالانه بیشتر از کل هزینههای اولیه، تفریحات و غیرمتقربههای زندگی شما باشد. در این شرایط شما حتی کار هم نکنید، از بازدهی حاصل از سرمایه گذاری که انجام دادید، هزینه تمام این موارد را میتوانید تامین کنید.
در چنین مرحلهای است که ارزش اینکه درست سرمایهگذاری کنید، مشخص میشود. موضوعی که در ادامه این کتاب بطور مفصل به آن خواهیم پرداخت.
در ابتدا باید مفهومی را تحت عنوان معجزه نرخ مرکب یا سود مرکب توضیح دهم.
سود مرکب، سودی ترکیب شده و مضاعف است. به عبارت دیگر، در محاسبه سود مرکب علاوه بر محاسبه سودی که به اصل سرمایه تعلق میگیرد، سودی که به خود سودها نیز تعلق میگیرد، درنظر گرفته میشود. در محاسبه سود ساده، فقط اصل سرمایه و سودی که به آن تعلق میگیرد مهم است. اما مرکب کردن بهره، یعنی دریافت بهره از محل بهره؛ نتیجه این کار، بهره مرکب نامیده میشود. اثر مرکب کردن در بلند مدت واضحتر است و سرمایه رشد زیادی خواهد کرد.
بنابراین اگر شما ملکی خریداری کنید، با افزایش سالانه قیمت مسکن، به افزایش قیمت ملکتان در سالهای گذشته نیز سود تعلق میگیرد. به عبارتی به سودتان نیز سود تعلق میگیرد و یا پول روی پولتان میآید.
برای مثال، مسکن در طی ۲۰ سال گذشته در ایران، ۲۸ درصد رشد کرده اما بر اساس معجزه نرخ مرکب، دارایی فردی که خانهای داشته، ۱۴۱ برابر شده است. حالا بیاید محاسبه کنیم، ما چقدر باید پول داشته باشیم تا به آزادی مالی برسیم و یا به عبارتی، دارایی ما چقدر باید بازدهی داشته باشد تا ما را به آزادی مالی برساند؟
متوسط تورم در ۲۰ سال گذشته در ایران، ۲۱ درصد بوده است. بنابراین در همین مثال مسکن، واضح است که رشد مسکن بیشتر از تورم بوده است. بنابراین اگر داراییهای ما، ۵ درصد بیشتر از مسکن بازدهی داشته باشد، یعنی به جای ۲۸ درصد (رشد مسکن در ۲۰ سال گذشته)، ۳۳ درصد بازدهی دهد، این ۵ درصد مازاد، به اندازه سود مبلغی است که به آن نیاز داریم.
یعنی برای رسیدن به پاسخ این پرسش که ما چقدر باید پول داشته باشیم تا به آزادی مالی برسیم، باید آخرین عددی که در مرحله قبلی به دست آوردید به میزانی باشد که ۵ درصد آن بشود خرج سالیانه یک سال شما.
بنابراین کافی است بازدهی حاصل از سرمایه گذاری شما که مثلا در بخش مسکن است، ۵ درصد بیشتر از رشد مسکن باشد و شما این ۵ درصد را که عملا در ازای به دست آوردن آن، کاری انجام نمیدهید را اختصاص دهید به هزینههای اولیه، تفریحات و غیر متقربهها. بنابراین مسکن سالانه ۷ درصد بیشتر از تورم رشد کرده، حال سرمایه شما اگر ۵ درصد بیشتر از مسکن رشد کند، تمام هزینههای اولیه، تفریح و غیرمتقربههای شما را پوشش خواهد داد.
بنابراین در این مرحله شما آزاد هستید؛ شما دیگر آزاد از کار کردن هستید. در این مرحله دیگر افراد کاری که دوست دارند را انجام میدهند و دیگر نیاز نیست کاری را انجام دهند که دوست ندارند و یا صرفا با هدف امرار معاش آن را انجام میدهند. افرادی که در این مرحله هستند، حتی دیگر مجبور نیستند کاری را انجام دهند که پول بیشتری بدست آورند و اگر کاری هم انجام میدهند، صرفا بر اساس عشق و علاقه آنها است.
همچنین در مرحله آزادی مالی تمرکز بر روی مدیریت ریسک است. در این مرحله باید یاد بگیرید که ریسک عاقلانه و درستی انجام دهید و با ریسک کردن موفقیتهای مالی بیشتری به دست آورید.
شما چه آرزویی در زندگی دارید؟ شما چه آرزوهایی در زندگی دارید که تصور میکنید با ثروت بسیار زیاد میتوانید به آن دست یابید؟ دوست دارید سالانه مبلغ زیادی را به خیریهها کمک کنید؟ دوست دارید یک هواپیما بخرید؟ دوست دارید کلکسیونی از لوکسترین ماشینهای دنیا را جمعآوری کنید؟ دوست دارید جزیرهای در اسپانیا بخرید؟ دوست دارید اسب آلمانی وارد کنید؟
مرحله رستگاری مالی، مرحله برآورده شدن این آرزوهاست. در مرحله رستگاری مالی نیز تمرکز بر لذت، شادی و کار نیکو و خیر انجام دادن و چنین مسائلی است.
به شما توصیه میکنم حتما پیش از خواندن ادامه این مباحث، برای خود مشخص کنید که در کدام یک از این مراحل قرار دارید. در این صورت است که میتوانید نگاهی واقع بینانه به زندگی مالی و اقتصادی خود داشته باشید؛ شاید متوجه شوید که باید سعی و تلاش خود را بیشتر کنید و در بسیاری از هزینههای خود صرفه جویی کنید. شاید هم بالعکس، یعنی درک کنید که برای مثال در مرحله سرزندگی مالی هستید، اما کوچکترین تفریحی انجام نمیدهید درحالی که میتوانید بخشی از درآمد خود را به تفریحات اختصاص دهید. بنابراین واجب است که ما بدانیم کجاییم و میخواهیم به کجا برویم. اگر این نکته مهم را در زندگی خود بصورت دقیق مشخص کردید میتوانید از راهکارهای بعدی ما درخصوص پسانداز کردن و سرمایهگذاری که در ادامه این مباحث مطرح شده، بهره ببرید.